خیره به راه میمانم و از تو مینویسم .

 از تو که در راهی و خواهی آمد از تو که مسافر آَشنای تمام جاده های غریبی .  از تو که انعکاس چشمهای خیره ای و از تو که التیام بخش تمام  قلبهای شکسته ای . آری شاید باورت نشود . 

اما بدان که امید آمدنت  دست نوازشی است برتن خسته ساحل وامید پابوست مستی گلهای نرگس و باز بدان که وسعت مهربانیت مرهمی است بر قلبهای خسته. تو میایی که پایان انتطار بی پایانت باشی . 

میآیی که مسافر تمام جا ده های بی مسافر باشیو باز میایی که قرار دلهای بی قرارت باشی . آری کاش میشد که وقت آمدنت آسمان نگاهت باشم . 

و ای کاش میشد که وسعت چشمهاهی منتظرم جاده ای برای قدم های تو باشد.با وجود همه ی سختی هایش منتظرت میمانم. منتظرت میمانم،مانند ابری که از انتظارت میگرید و مانند امواج دریایی  که از بی قراریشان خود را به تن خسته  سنگهای ساحل میکوبند. راستی  از کدام غریبهمیتوان پرسید که با غریبیت آشنا نباشد و از کدام رود میتوان پرسید  که از اننتظارت نخشکیده باشد.با این حال بدان که همه تو را میخوانند .  بدان که تو را میخوانند ، تا بیایی  و امیدی بر ناامیدی ها باشی و جوابی بر بی جوابی ها و در مانی بر همه درد های  بی درمان . بگذار برایت از آن روز بگویم .  

از آن روزی که دیگر پرنده ای بی بال نخواهد بود . از آن روز ی که  دیگر هیچ عاشقی  سر به زانو نخواهد نشست و از آن روزی که هیچ دریایی  خروشان نخواهد بود. انتظارت شیرین است وقتی که جنسش از جنس آمدن باشد و آمدنت شیرینتر  وقتی که از جنس عشق باشد . باشد که آن روز تمام گلدسته های عشق را نثار وجود سبزت کنم، و تمام چشمهای منتظر را جاده ای برای قدمهایت .  به امید آمدنت خیره به راه میمانم .  خیره به راه میمانم ، تا چون خورشیدی ، طلوع چشمهایم باشی و حقیقتی باشی که همه ی حقیقتها در حقیقت تو باشند و همه ی آمدن ها در انتظار آمدن تو. 

به امید آن روز که خواهی آمد.