مجنون نامه - قسمت آخر



دریافت فایل مجنون نامه


قسمت آخر

نماز جماعت را در بقعه ی شهدای گمنام منطقه عملیات رمضان که انصافا در تزیین و آماده سازی آن سنگ تمام گذاشته بودند ، به جای آوردیم . آخرین باری بود که سلام می دادیم به صالحین و به جای می آوردیم در روی زمین مفروش شده با بال فرشتگان ؛ چه صفایی داشت آن نماز.آهسته آهسته از گنبد نقره ای فام منطقه و نی و آبگیر و با حسرت به سرودن مثنوی جدایی پرداختیم با قافیه اشک.


بقیه در ادامه مطلب...


ادامه نوشته

مجنون نامه - قسمت پنجم




 چون میدونم بعضیا حال و حوصله صبر کردن ندارن واستون کل فابل رو که حجمش حدود 2 مگابایت میشه رو آپلود کردم .

دریافت فایل مجنون نامه


قسمت پنجم

باز آن حسرت و بغض همیشگی که اینان کجا و ما کجا ؟ آخر اینها بودند که امام زمانشان به دیدارشان می آمد در لحظه شهادتشان و رهبرشان آرزوی با آنها بودن را داشت و حالا ما کار را بدانجا رسانده ایم که رهبرمان از خدا طلب مرگ می کند. روزی این خاک بود و قصه ی دشمن و پایداری و ایثار ولی حال چطور ؟ روزی این خاک بود پایمردی مردانش ولی اکنون؟!!

و حالا باید گفت : کجایید ای شهیدان خدایی ......
واقعاً کجاییید ؟
در میان دشت گنبدی طلایی خود نمایی می کرد که سایه بانی شهیدان طلایی را عهده دار شده بود .
 دشت همراه شده بود با لاشه های جنگ و سنگر های بی سنگربان و باز قصه عکس یادگاری .


بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

مجنون نامه - قسمت چهارم




مجنون نامه سرگذشتی است مجنون وار که به قالب طنز نوشته شده است.

در ضمن چون میدونم بعضیا حال و حوصله صبر کردن ندارن واستون کل فابل رو که حجمش حدود 2 مگابایت میشه رو آپلود کردم .

دریافت فایل مجنون نامه


قسمت چهارم

در نگاه اول فقط اتوبوس دیده می شد که حامل را هیانی بس نورانی بود. از اتوبوس پیاده شدیم و در حالیکه خاک ریزهای بلند سراسرمان را گرفته بود ، رفتیم برای وضوی نماز ظهر که جالب بود که نگاه هر طرف می کردم میدانهای مین گذاری شده بود .اطراف را که  ورنداز می کردم  با خودم می گفتم" احسنت به بچه های فکه واقعا زیبا تزیین کرده اید" اما وقتی کمی دقیق تر نگاه کردم دیدم که اینها واقعی اند و واقعا در میدان مین هستیم.آغاز راه یک دروازه ساخته بودند آن هم از جنس کیسه خاکی ، زیبا بود . ولی چرا ؟ چرا پا برهنه میروند؟ چرا کفشهایشان را درمی آورند؟مثلا می خواهند بگویند که چه؟ اَه تا کی ریا . ولی از قدیم گفتند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و ما هم به اجبار کفشها را در آوردم و حسابی قایمشان کردم زیر سیمهای خاردار تا مبادا کسی ... .


بقیه در ادامه مطلب...


ادامه نوشته

مجنون نامه - قسمت سوم



 چون میدونم بعضیا حال و حوصله صبر کردن ندارن واستون کل فابل رو که حجمش حدود 2 مگابایت میشه رو آپلود کردم .

دریافت فایل مجنون نامه


قسمت سوم

وای بر ما !  رسیدیم به قبوری که با دست خودشان برای خودشان ،برای نفس خودشان و برای دنیا خواهییشان کنده بودند. قبوری که عروج گاه مردانی بود از جنس واقعا نور.


بقیه در ادامه مطلب...


ادامه نوشته

مجنون نامه - قسمت دوم




دم دمای نوزوز که میشه همه به حول و هراس خونه تکونی میفتند و ما هم همینطور . ولی ما خونه ی دلمون رو میتکونیم.

یادش بخیر سال گذشته بود که واسه اولین بار رفتم جنوب. ثمره اش تهفه ای ناقابل شد که براتون بخش بخش میذارمش.

اسمش رو گذاشتم مجنون نامه که اگه بخونیدش دلیلش رو متوجه میشید .

مجنون نامه سرگذشتی است مجنون وار که به قالب طنز نوشته شده است.

در ضمن چون میدونم بعضیا حال و حوصله صبر کردن ندارن واستون کل فابل رو که حجمش حدود 2 مگابایت میشه رو آپلود کردم .

دریافت فایل مجنون نامه


قسمت دوم

هوای نیمه ابری و بوی نم باران صبح ،  هوا را از آنچه که انتطارش را داشتم مطبوع تر کرده بود. تانک ها و نفربرهای معدوم شده تنها گواهی دهندگان حضور در منطقه ای بود که روزگاری جبهه می نامیدنش . سر در پادگان دوکوهه تزیین شده بود با دو تا از همین آهن پاره های حسابی زنگ زده .


بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

مجنون نامه - قسمت اول


دم دمای نوزوز که میشه همه به حول و هراس خونه تکونی میفتند و ما هم همینطور . ولی ما خونه ی دلمون رو میتکونیم.

یادش بخیر سال گذشته بود که واسه اولین بار رفتم جنوب. ثمره اش تهفه ای ناقابل شد که براتون بخش بخش میذارمش.

اسمش رو گذاشتم مجنون نامه که اگه بخونیدش دلیلش رو متوجه میشید .

مجنون نامه سرگذشتی است مجنون وار که به قالب طنز نوشته شده است.

در ضمن چون میدونم بعضیا حال و حوصله صبر کردن ندارن واستون کل فابل رو که حجمش حدود 2 مگابایت میشه رو آپلود کردم .

دریافت فایل مجنون نامه


قسمت اول

کم کم داشت سیاهی حضورمان در مسجد خودنمایی می کرد که دود اسپند ، به فضا حال و هوای عجیبی داده بود راستی راستی داشت باورم می شد که عازم جبهه هستیم . با داد و بیداد مسئولین اردو سوار اتوبوس های دانشگاه شدیم  و پشت سرمان آبی به نشانه روشنی نه از جنس لوله کشی بلکه از نوع اشک با گلهای حسرت ریخته شد .


بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته